جدول جو
جدول جو

معنی بال کینگ - جستجوی لغت در جدول جو

بال کینگ
آرنج
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ده کوچکی است از بخش شهریار تهران که دارای 6 تن جمعیت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان دشمنزیاری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان که در 10 هزارگزی شمال باختری قلعۀ کلات مرکز دهستان و 48 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان به آرو واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 50 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و پشم و لبنیات و شغل مردمش زراعت و حشم داری صنایع دستی مردم قالی و قالیچه و جوال و پارچۀ چادربافی و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ دشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، ورمالیدن، چنانکه آستین یا دامن و غیره را. برزدن.
- بالا زدن آب، ارتفاع گرفتن آب. برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن. مدّ آب. بالا آمدن آب.
، فوران کردن و جستن آب و امثال آن: فواره بالا زد، ببالا جهید. نفت بالا زد،ببالا برشد.
- بالا زدن پرده، پرده را بکنار زدن. برچیدن پرده. برداشتن دامن پرده.
- ، بکنایه رازی را افشا کردن. سخن و یا کار نهانی را بروز دادن. سرپوش از چیزی برداشتن.
- بالا زدن دامن خیمه، بالا گرفتن آن. برچیدن دامن خیمه. فراهم گرفتن دامن خیمه.
- بالا زدن قیمت، ترقی کردن بها. افزایش یافتن بها.
- بالا زدن موی سر، خلاف جهت طبیعی که رسته است قرار دادن. از پیش و یا پس سر بسوی بالا بردن موی. مقابل فروهشتن. مالیدن و بر فراز سر قرار دادن موی از سوی رخساره یا از جوانب.
- بالا زدن نقاب، برافکندن نقاب از چهره. برگرفتن نقاب از رخسار. بربردن نقاب چنانکه رخساره نمایان شود.
، دعوی و مدعا را بیش از پیش کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
بازوی زین را گویند. (آنندراج). اطراف و دامنه های زین. (ناظم الاطباء). دامنۀ زین که به بال شبیه است. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). دو دامن زین که دو پهلوی اسب را پوشاند و رکاب از زیر آن آویخته گردد و معمولاً شکل بال دارد. برگۀ زین. برگه
لغت نامه دهخدا
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
مع ضغينةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
Resentfully, Spitefully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
avec ressentiment, avec malveillance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تنبل، کون گشاد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پیمانه ی دستی، در آبدنگ و آسیاب ها پیمانه ای با ظرفیت
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی است در کشتی که کشتی گیر به طور ناگهانی دست حریف را به
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
con risentimento, con disprezzo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
kwa kuchukia, kwa chuki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
с возмущением , злобно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
mit Ärger, rachsüchtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
з обуренням , з злою
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
z niechęcią, złośliwie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
نفرت سے , کینہ کے ساتھ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
ঘৃণা সহকারে , ঘৃণাসূচকভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
kırgın bir şekilde, kin dolu bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
con resentimiento, con despecho
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
분개하여 , 원한을 품고
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
憤慨して , 恨みを込めて
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
מתוך כעס , מתוך טינה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
नाराजगी के साथ , द्वेषपूर्ण तरीके से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
怀有怨恨地 , 怀恨地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
ด้วยความขุ่นเคือง , อย่างมีความแค้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
met wrok, boos
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
com ressentimento, com rancor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با کینه
تصویر با کینه
dengan kebencian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی